دخترم...
عروسک ناز مامان، دلم چقدر برات تنگ شده. کاشکی الان پیشم بودی و می تونستم ببوسمت و بغلت کنم و عطر بدنت رو استشمام کنم. یادش بخیر سال قبل این موقع ها که تو دل مامانی بودی و هر روز برام سکسکه می کردی، خیلی از با تو بودن لذت می بردم و می برم، تا مدتها بعد از دنیا اومدنت حرکت هات شبیه همون حرکات جنینی بود. وقتی کوچولوتر بودی واقعا ناز و دوست داشتنی بودی دلم برای تمام اون لحظه ها یه ذره شده. دلم برای امروزتم یه ذره شده تا ساعت ۳ که با جیغات به استقبالم میای انگار یه قرن مونده. الان لحظه ها دیر میگذره ولی وقتی پیشتم مثل باد رد میشه. زیاد حرف زدم برم به یادت غذای شنبه تو رو آماده کنم که یه ذره وجدانم راحت تر بشه عزیز دلم ...
نویسنده :
سپیده
10:37